نقطه شروع نقطه ای برای شروع دوباره ی زندگی به سوی آیند |
موضوعات مرتبط: برچسبها:
شرح زندگی
القاب ویبا لقبهای خداوندگار، مولانا، مولوی، ملّای روم و گاهی با تخلص خاموش در میان فارس زبانان شهرت یافته است. مسافرتهای ویجلال الدین محمد در سفر زیارتی که پدرش از بلخ به آن عازم گردید پدرش را همراهی نمود، در طی این سفر در شهر نیشابور همراه پدرش به دیدار شیخ فریدالدین عطار عارف و شاعر شتافت. ظاهرا شیخ فریدالدین سفارش مولوی را در همان کودکیش (6 سالکی یا 13 سالگی ) به پدر نمود. در این سفر حج علاوه بر نیشابور در بغداد نیز مدتی رحل اقامت گزید و ظاهرا به خاطر فتنه تاتار از بازگشت به وطن منصرف گردیده و بهاء الدین ولد در آسیای صغیر ساکن شد. اما پس از مدتی براساس دعوت علاء الدین کیقباد به شهر قونینه بازگشت. ازدواج ویجلال الدین محمد در هجده سالگی با گوهر خاتون دختر خواجه لالای سمرقندی ازدواج نمود که حاصل این ازدواج سه پسر و یک دختر بود. پس از فوت پدرش بهاء ولد راه پدر را ادامه داده و به هدایت و ارشاد مردم عمر خود را سپری نمود. سفر برای تحصیلات تکمیلیمولوی در عین حالی که مردم را تربیت مینمود از خودش نیز غافل نبوده تا جایی که وقتی موفق به دیدار محقق ترمذی گردید خود را شاگرد او کرده از تعلیمات و ارشادات او نهایت بهرهها را برده و علی الظاهر و به تشویق همین استادش برای تکمیل معلوماتش رنج سفر به حلب را برخود آسان نموه و عازم شهر حلب گردید. ایشان در شهر حلب علم فقه را از کمال الدین عدیم فرا گرفت و پس از مدتی که به شهر دمشق رفت از دیدار با محی الدین عربی، عارف و متفکر زمانش نیز کمال استفادهها را برده و از آنجا عازم شهر قونیه گردیده و بنابه درخواست سید برهان الدین طریق ریاضت را در پیش گرفت. پس از مرگ محقق ترمذی به مدت 5 سال مدرس علوم دینی گردید که نتیجه آن تربیت چهارصد شاگرد میباشد. داستان آشنایی با شمسوی همچنانکه گفتیم یک لحظه از تربیت خود غافل نبوده، تاریخ اینچنین مینویسد که روزی شمس وارد مجلس مولانا میشود. در حالی که مولانا در کنارش چند کتاب وجود داشت. شمس از او میپرسد این که اینها چیست؟ مولانا جواب میدهد قیل و قال است. شمس میگوید و ترا با اینها چه کار است و کتابها را برداشته در داخل حوضی که در آن نزدیکی قرار داشت میاندازد. مولانا با ناراحتی میگوید ای درویش چه کار کردی برخی از اینها کتابها از پدرم رسیده بوده و نسخه منحصر بفرد میباشد. و دیگر پیدا نمیشود؛ شمس تبریزی در این حالت دست به آب برده و کتابها را یک یک از آب بیرون میکشد بدون اینکه آثاری از آب در کتابها مانده باشد. مولانا با تعجب میپرسد این چه سرّی است؟ شمس جواب میدهد این ذوق وحال است که ترا از آن خبری نیست. از این ساعت است که حال مولانا تغییر یافته و به شوریدگی روی مینهد و درس و بحث را کناری نهاده و شبانه روز در رکاب شمس تبریزی به خدمت میایستد. و به قول استاد شفیعی کدکنی تولدی دوباره مییابد. آثار مولانا
موضوعات مرتبط: برچسبها:
ابوعلی حسین بن عبد الله بن سینا در سال 359 - 370 هجری - در روستایی در حوالی بخارا چشم بر جهان گشود . پدرش عبد الله اهل بلخ بود و مادرش ستاره نام داشت ، زنی از اهالی روستای افشنه . عبد الله پدر بو علی دوران جوانی اش را در زادگاه گذرانیده و سپس به بخارا پایتخت حکومت سامانیان عزیمت کرد . هنگامی که عبد الله از شهر پدران خود به بخارا رفت سیصد سال از حکومت تازیان بیگانه گذشته بود و سامانیان بر بخارا حکم می راندند . هنگامی که ابن سینا پنج سال داشت ، نزد پدر که مردی فاضل بود حساب ، ریاضیات ، رو خوانی قرآن و صرف و نحو زبان عربی می آموخت او از همان ابتدا بسیار باهوش بود و برای کسب دانش شوق و اشتیاق فراوانی داشت پس از چندی نیز به مکتب رفت که سر آمد هم مکتبی های خود بود او در ده سالگی قرآن را حفظ کرده و ادبیات و هندسه ریاضیات و صرف و نحو عربی را نیز میدانست ، او به طبیعت و گیاهان و حیوانات علاقه خاصی داشت و اوقات فراغت را در دشت و صحرا به جستجو و کسب تجربه می پرداخته و بدین صورت از دوران کودکی به خواص گیاهان دارویی و طبابت علاقه مند شده است هنگامی که ابوعلی دوازده سال داشت به همراه خانواده در بخارا ، پایتخت سامانی می زیست و پدرش عبد الله نیز دارای شغل و منصب دیوانی بود . عبد الله فرزند خویش را نزد استادی به نام عبد الله ناتلی فرستاد تا نزد او معلومات خود را تکمیل کند . پیش از آن هم ابوعلی علم فقه را از شخصی به نام اسماعیل زاهد فرا گرفته بود . ابوعلی به حدی باهوش بود که گاهی در مطالب علمی وجوه تازه ای میافت به طوری که باعث تعجب استاد خود می گشت . ناتلی نیز وی را تشویق به فراگیری علوم و دانش اندوزی میکرد و بدین گونه ابوعلی علم منطق را فرا گرفت و بعد به تکمیل ریاضیات پرداخت . ابوعلی سینا برای تکمیل و ارتقا معلومات خود چاره ای جز مداومت و کوشش خویش نداشت او طبیعیات و الهیات را نزد خود خواند . او تمامی کتابهایی که در دسترسش قرار میگرفت سود می جست و علم پزشکی را نیز خود به وسیله کتابهای بزرگان و تجربیات عملی نزد خود فرا گرفت ابوعلی در جوانی حکمت ماوراء الطبیعه را نیز آموخت و هر کتابی که در این زمینه به دستش می رسید مطالعه و تجزیه و تحلیل میکرد . روزی کتاب ما بعد الطبیعه ارسطو را به دست آورد و شروع به مطالعه آن کرد اما هر چه میخواند مفاهیم نهفته در آن را به دست نمی آورد و باز از ابتدا می خواند تا اینکه بیش از بیست بار کاتب را خواند اما هنوز مفهوم جملات کتاب را به درستی درک نمیکرد تا اینکه یک روز که از بازار بخارا عبور میکرد فروشنده ای راه او را گرفت و کتاب فرسوده ای را به وی فروخت . وقتی شروع به خواندن کتاب کرد متوجه شد که کتاب نوشته ابونصر فارابی و در مورد شرح اغراض ما بعید الطبیعه ارسطو است همان کتابی که هر چی ابوعلی رد آن اندیشیده بود برایش مفهوم نشده بود . در سال 375 هنگامی که ابوعلی سینا هجده سال داشت نوح دوم بر بخارا حکومت میراند . روزی غلامان امیر به دنبال وی آمدن تا برای معالجه امیر به بالین ی رهسپار شود . ابو علی سینا سابقه بیماری و نشانه های بیماری را که در امیر ظاهر شده بود از ابن خالد - پزشک مخصوص دربار - پرسید .معلوم گشت که امیر از مدتی پیش دچار درد و سوزش شدید معده و حالت تهوع شده و نیز بخشی از بدنش لمس گشته . ابو علی از روی عوارض بیماری به بیماری امیر پی برد و با بررسی ظروف مخصوص خوراک امیر بیماری امیر را مسمومیت ناشی از سرب اعلام کرد و اقدام به درمان بیماری امیر کرد . ابوعلی در قبال معالجه امیر از وی خواست اجازه ورود و استفاده آزادانه از کتابخانه سلطنتی بخارا را کرد - چرا که تنها شاهزادگان و بزرگان حق استفاده از ان را داشتند - و نوح ابن منصور نیز موافقت کرد . این واقعه که در هجده سالگی ابوعلی سینا اتفاق افتاد فصل تازه ایی در علم اندوزی و کسب دانش برای وی گشوده شد . کتابخانه بخارا کی از کاملترین کتابخانه های آن روزگار ایران به شمار میرفت و از اکثر کتابهای قدیمی و کمیاب یک نسخه در آن موجود بود روزی که ابن سینا به کتابخانه سلطنتی پا گذاشت ، شادی اش از دیدن کتابهای گوناگون موجود در آن بی حد و حصر بود . ابو علی با حرص و ولع همه آنها را از نظر گذرانید و در طول سه سالی که ابو علی در آن کتابخانه بود و به گفته یکی از شاگردانش دوره طلایی برای تکامل وی محسوب می شد را بگذراند و معلوماتش را در فقه عمیق تر کند . همچنین در مورد ادبیات و موسیقی و زوایای مختلف انها به تجربه و تحقیق بپردازد . او توانست بر روی نقشه های نجومی منجمان گذشته کار کند ابو علی در سن بیست سالگی شروع به نوشتن کرد و مجموعه ای در ده جلد به نام حاصل و محصول را به رشته تحریر در آورد بعد کتابی در باب اخلاق با عنوان البر و الائم - بی گناهی و گناه - نوشت ، نوشته بعدی وی کتابی در باب فلسفه به نام حکمت عروضی در بیست و یک جلد می باشد هنگامی که ابوعلی سینا بیست و یک سال داشت . روزی در کتابخانه مشغول مطالعه بود که متوجه حریق در قسمت را کتابخانه شد . سعی ابوعلی و نگهبانان برای خاموش کردن آتش بی فایده بود و کتابها طعمه آتش قرا گرفت بعد از آتش سوزی که به روایاتی عمدی و توسط دشمنان ابوعلی در دربار صورت گرفته بود در شهر شایعه کردند که خود بوعلی کتابخانه را آتش زده که این موضوع نیز در امیر اثر کرد و سبب شد تا از ورود ابوعلی به بیمارستان و درمانگاه جلوگیری کنند . در همین حال پدر بوعلی نیز درگذشت وسبب شد تا بوعلی تصمیم به سفر گیرد و با دوست خود ابوسهل مسیحی در سال 379 ترک دیار کرد و راهی مقصدی نا معلوم شد ابوعلی سینا پس از ترک پایتخت سامانی و گذشت نزدی به یک ماه در یکی از استراحتگاه های میان راه با مردی به نام منصور بن عراق برخورد کرد کسی که خود از نجیب زادگان و اندیشمندان دربار خوارزم بود و ابن سینا را به دربار خوارزم دعوت کرد . در آن زمان دربار خوارزم تمامی دانشمندان و فرزانگان را به دربار خود دعوت میکردند که به سبب وزیر فاضل ابن مامون ابوالحسن احمد بن سهیلی بود که دانشمندان را در دربار خوارزم جمع میکرد مرکز حکومت ابن مامون خوارزمشاه ، شهر گرکامج در ساحل رود جیحون بود . در دربار خوارزمشاهیان ابوعلی سینا و ابوسهیل به گرمی استقبال شدند ، و خود سهیلی وزیر خوارزمشاه به پیشواز ایشان آمد . پس از مدتی استراحت با امیر ابن مامون دیدار کردند و او نیز به ایشان خوش آمد گفت ابو علی برای مدتی نزدیک به سیزده سال در گرگانج ماند و در طول این مدت وقت خود را به تدریس ، تحریر و معالجه بیماران گذراند . وی در این مدت کتابها و رسالات زیادی به رشته تحریر در آورد که از جمله آنها میتوان رساله ای در مورد نبض به زبان فارسی ، رساله ای در مورد بیهودگی پیش بینی آینده بر اساس حرکت ستارگان به زبان عربی و قصیده ای در مورد منطق ، کتابی در باب فلسفه به نام بقاء النفس الناطقه و رساله ای در باب افسردگی با نام حزن الاسبابه و بسیاری بسیاری دیگر نوشت در این سالها ابوسهل همواره همرا بوعلی بود و دوستی بسیاری بین آنها پدید آمده بود . یک روز فرستاده ای از سلطان محمود غزنوی خبر داد که خوارزمشاه باید تمامی دانشمندان خود را نزد او و به پایتخت غزنویان روانه کند در این زمان بوعلی بر خلاف دیگر دانشمندان به غزنین نرفت و بعد از سیزده سال اقامت در گرگانج در زمستان سال 392 به هراه دوست خود ابوسهل مسیحی شبانه از گرگانج گریخت . سلطان محمود از نیامدن ابن سینا ناراحت شده و دستور میدهد تصاویر زیادی از وی کشیده برای فرمانروایان خراسان بفرستند وبرای دستگیری و تحویل او جایزه بزرگی تعیین میکند . ابو علی سینا ابتدا برای دیدن مادر خود راهی خراسان و شهر بخارا میشود . اما به زودی ماموران از برگشتن وی باخبر میشوند و و او دوباره مجبور به فرار میشود . و این بار همراه دوست خویش ابوسهیل راهی گرگان نزد سلطان قابوس بن وشمگیر میشود در بین راه بر اثر طوفان شن دوست و همراه خود ابوسهل را از دست میدهد .ابوعلی سینا بعد از طی مراحلی سخت وارد گرگان میشود که باخبر میشود سلطان قابوس توسط سپاهیانش کشته شده است .ابوعلی سینا هنگام ورود به شهر مورد لطف و احترام زرین گیس دختر سلطان قابوس که مانند پدر دوستدار فضلا بود قرار گرفت ابن سینا اوایل سال 392 به گرگان رسیده بود در منزل شخصی به نام ابو محمد شیرازی سکنا گزیددر این دوران بود که ابو عبیداله جوزجانی یکی از دانشجویان مستعد ابن سینا به خدمت او درآمد و تا پایان عمر ابوعلی سینا درخدمت او ماند . اوبعلی مدت یک سال در خانه ابو محمد ماند . ی مطالب را به ابو عبید جوزجانی میگفت و او مینوشت و مطالبی تحت عنوانهای الادویة القلبیه - دارویی برای قلب - و اروزة فی الطب - قصیده ای در باب طب - و در همینجا بود که فکر تالیف کتابی به نام قانون در مورد طب در ذهن ابوعلی پیریزی شد . ابوعلی در سال 393 عازم ری شد در این زمان پادشاهان آل بویه در نواحی شمالی و مرکزی ایران سلطنت میکردند ابن سینا به درخواست سیده خاتون ، زن فخر الدوله ، پادشاه ال بویه برای درمان فرزندش به ری رفت و پس از درمان مجدالدوله که صرع داشت ریاست و سرپرستی بیمارستان ری را پذیرفت در سال 394 ابوعلی به خدمت شمس الدوله در آمد ، شمس الدوله که از بیماری قولنج رنج میبرد و پزشکان بیماری وی را تشخیص نمیدادند توسط ابوعلی بهبود یافت و سمت طبیب مخصوص امیر را گرفت و بعد از چند ماه به سمت وزارت شمس الدوله منصوب گشت . در طی سالهایی که در همدان گذرانید نوشتن کتاب قانون در سال 398 به پایان رسید او در این دوران تعداد قابل توجهی کتاب و رساله نوشت . روز ها را صرف تدریس و طبابت در بیمارستان و رسیدگی به امور سیاست میکرد و شب ها را صرف تحریر و تالیف کتاب و بعضا بحث و شب نشینی با اندیشمندان همدان میکرد . در چهارمین سال وزارت قانونی برای کم کردن جیره غلامان و سپاهیان تدوین کرد که سبب شد سپاهیان علیه وی شورش کنند . شمس الدوله برای راضی کردن سپاهیان ابوعلی را به خانه شخصی به نام شیخ سعید ابن دخدوک تبعید کرد و فرمان او را جلوی چشم سپاهیان سوزاند . در دوران تبعید بود که ابوعلی کتاب شفا در مورد فلسفه و نکات مثبت نظریات ارسطو نوشت بعد از مدتی بیماری امیر وخیم شد و ابوعلی را نزد وی آوردند و بوعلی سمت وزارت خود را از سر گرفت . در همین ایام نامه ای از ابو ریحان بیرونی دریافت کرد که حاوی ده سوال بود که جواب آنها را در رساله ای به نام الاجویه عن مسائل ابوریحان بیرونی نوشت بعد از مرگ شمس الدوله ابوعلی سینا با علاء الدوله دائی شمس الدوله که حاکم اصفهان بود مکاتبه کرد و خواستار حضور در دربار وی شد که بعد از باخبر شدن سماء الدوله جانشین شمس الدوله ، به جرم خیانت او را در زندان دژ فرد جان در ناحیه فرهان زندانی کرد . ابوعلی کار نوشتن را در زندان نیز ادامه داد در سال 402 علاء الدوله به همدان حمله کرد ولی موفق به گرفتن دژ فرد جان نشد . بعد از آن سماء الدوله ابن سینا را مورد عفو قرار داد و او را به همدان باز گرداند . ولی بوعلی ماندن در همان را صلاح ندانست و از همدان گریخت و راه اصفهان را در پیش گرفت او در مدت زندان کتابهای الهدا فی الحکمت - راهنمای عقل - و کتابی دیگر با نام حی بن یقظان - زنده بیدار - را به پایان رساند و رساله ای در باب قولنج و بیماری قلبی به رشته تحریر در آورد در سال 403 ابو علی به اصفهان وارد شد وبه عنوان یکی از نزدیکان علاء الدوله در آمد ابوعلی سینا در اصفهان کتاب شفا را به پایان رساند . و بعد در سال های آخر عمر تمامی تجربیات خود در زمینه طب را در کتاب قانون نوشت و کتاب ارزشمند خود را کامل کرد در مهر 415 خبر حمله مسعود پسر سلطان محمود غزنوی به اصفهان رسید در همین هنگام علاء الدوله با سپاهیان خود از اصفهان خارج شد اوب علی نیز به همراه علاء الدوله از اصفهان خارج شد ولی کتابهایش در اصفهان ماند که مورد تاراج غارتگران ترک قرار گرفت و بسیاری از آنها از بین رفت یا به غزنه منتقل شد علاء الدوله به سمت همدان حرکت کرد در این سفر ابوعلی به قلنج مبتلا شد که جوزجانی به کمکش آمد ولی بوعلی برای آنکه زودتر بهبود یابد میزان دارو را افزایش داد که سبب از بین رفتن قوای جسمی او گشت او در این زمان کتابی در مورد اثبات خدا با نام حکمت المشرقین - فلسفه شرقی - که تقریبا نوعی وصیت نامه بود نوشت . بعد از چندی بیماری ابن سینا شدت گرفت وی که چندین بار بر این بیماری در بدن دیگران غلبه کرده بود نتوانست این بیماری را در خود درمان کند و در هشتم آبان ماه 415 در شهر همدان رخت از جهان فانی بر بست و او را در همان شهر به خاک سپردن
به دلیل آنکه در آن عصر، عربی زبان رایج آثار علمی بود، ابن سینا و سایر دانشمندان ایرانی که در آن روزگار میزیستند کتابهای خود را به زبان عربی نوشتند. بعدها بعضی از این آثار به زبانهای دیگر از جمله فارسی ترجمه شد. افزون بر این، ابنسینا در ادبیات فارسی نیز دستی قوی داشتهاست. بیش از ۲۰ اثر فارسی به او منسوب است که از میان آنها انتساب دانشنامه علائی و رساله نبض بدو مسلم است. آثار فارسی ابنسینا، مانند سایر نثرهای علمی زمان وی، با رعایت ایجاز و اختصار کامل نوشته شدهاست آثار فراوانی از ابنسینا به جا مانده و یا به او نسبت داده شده که فهرست جامعی از آنها در فهرست نسخههای مصنفات ابن سینا آورده شدهاست. این فهرست شامل شامل ۱۳۱ نوشته اصیل از ابن سینا و ۱۱۱ اثر منسوب به او است. از مصنفات او: كتاب المجموع در یك جلد، كتاب الحاصل و المحصول در بیست جلد، كتاب البرّ و الاثم، در دو جلد، كتاب الشفاء، در هجده جلد، كتاب القانون فى الطب، در هجده جلد، كتاب الارصاد الكلیه، در یك جلد، كتاب الانصاف، در بیست جلد، كتاب النجاه، در سه جلد، كتاب الهدایه، در یك جلد، كتاب الاشارات، در یك جلد، كتاب المختصر الاوسط، در یك جلد، كتاب العلائى، در یك جلد، كتاب القولنج، در یك جلد، كتاب لسان العرب فى اللغه، در ده جلد، كتاب الادویة القلبیه، در یك جلد، كتاب الموجز، در یك جلد، كتاب بعض الحكمة المشرقیه، در یك جلد، كتاب بیان ذوات الجهه، در یك جلد، كتاب المعاد، در یك جلد، كتاب المبدأ و المعاد، در یك جلد. رسالههاى او : رسالة القضاء و القدر، رسالة فى الآلة الرصدیه، رسالة عرض قاطیغوریاس، رسالة المنطق بالشعر، قصائد فى العظة و الحكمه، رسالة فى نعوت المواضع الجدلیه، رسالة فى اختصار اقلیدس، رسالة فى مختصر النبض به زبان فارسى، رسالة فى الحدود، رسالة فى الاجرام السماویة، كتاب الاشاره فى علم المنطق، كتاب اقسام الحكمه، كتاب النهایه، كتاب عهد كتبه لنفسه، كتاب حىّ بن یقطان، كتاب فى انّ ابعاد الجسم ذاتیة له، كتاب خطب، كتاب عیون الحكمه، كتاب فى انّه لا یجوز ان یكون شىء واحد جوهریا و عرضیا، كتاب انّ علم زید غیر علم عمرو، رسائل اخوانیه و سلطانیه و مسائل جرت بینه و بین بعض العلماء. فلسفه • شفا • نجات • الاشارات والتنبیهات • حی بن یقظان
ریاضیات • زاویه • اقلیدس • الارتماطیقی • علم هیئت • المجسطی • جامع البدایع
طبیعی • ابطال احکام النجوم • الاجرام العلویة واسباب البرق والرعد • فضا • النبات والحیوان
پزشکی • قانون • الادویة القلبیه • دفع المضار الکلیه عن الابدان الانسانیه • قولنج • سیاسة البدن وفضائل الشراب • تشریح الاعضا • الفصد • الاغذیه والادویه کتاب قانون یک دایره المعارف پزشگی است که در ان تمام مبانی اصلی طب سنتی مورد بحث قرار کرفتهاست مانند :مبانی تشریح/اناتومی/ مبانی علامت شناسی/سمیولوجی/داروشناسی وداروسازی و نسخه نویسی/فارماکولوجی/وغیره.کتاب قانون در سال ۱۳۶۰ توسط مرحوم شرفکندی هژار از زبان عربی به زبان فارسی امروزی ترجمه شد وتوسط انتشارات سروش منتشرگردید وتاکنون چندین بار تجدید چاپ شدهاست. کتاب قانون در دانشگاههای اروپایی وآمریکایی تادو قرن پیش مورد استفاده پزشگان بوده وبه اکثر زبانهای دنیا ترجمه شدهاست. وبعد از انجیل بیشترین چاپ را داشتهاست. افلاطون مغز و قلب و کبد رااز اعضای حیاتی بدن انسان ذکر کرده بود و لذا این اعضارا مثلث افلاطون /تریگونوم پلاطو/ مینامیدند.ابن سینااعلام نمود که دوام وبفائ نسل انسان وابسته به دستگاه تولید مثل است ولذا جمع چهار عضو مذکور را مربع ابن سینا/کوادرانگولا اویسینا / نامیدند. وی همچنین علاقه مند به تاثیرات اندیشه بر جسم بود و آثاری نیز در باب روانشناسی دارد.
موسیقی پورسینا تئوریدانی دارای دیدگاههای موسیقایی است. او مرد دانش و نه کنش در موسیقی بود ولی آنچنان از همین دانش نظری سخن میراند که گویی در کنش نیز چیره دست است. گمان میشود پورسینا و فارابی بنیادگذاران نخستین پایههای دانش هماهنگی(هارمونی) در موسیقی بودهاند. آثار موسیقایی پور سینا روی هم رفته پنج اثر مهم اوست که در بخشهایی از آنها به موسیقی پرداخته شده: • شفا • جوامع علم موسیقی • المدخل الی صناعة الموسیقی • لواحق • دانشنامه علایی • نجات • اقسام العلوم
: شاگردان ابن سینا
: ابوالحسن بهمنیار بن مرزبان شاگرد بسیار معروف ابن سینا است که برخی از آثار او در دست است. وی از زردشتیات آذربایجان بود.ولی بعدها مسلمان شد و کنیهٔ ابوالحسن را برگزید. .چنانکه بسیاری از اراب تواریخ به این مطلب تصریح کرده اند و از نوشتههای خود ابوالحسن بهمنیار از جمله التحصیل چنین مطلبی تایید میشود. یکی از کتابهای ابن سینا به نام المباحث بیشتر شامل جواب سؤالات او است.
موضوعات مرتبط: برچسبها: سهراب سپهری در 15 مهر ماه 1307 در شهر کاشان به دنیا آمد. پدرش اسدالله سپهری کارمند اداره پست و تلگراف بود و هنگامی که سهراب نوجوان بود پدرش از دو پا فلج شد. با این حال به هنر و ادب علاقه ای وافر داشت. نقاشی می کرد، تار می ساخت و خط خوبی هم داشت.
موضوعات مرتبط: برچسبها:
محتشم کاشانیمُحتَشَم کاشانی (۹۰۵ ه.ق در کاشان - ۹۹۶ ه.ق در کاشان) شاعر پارسیگوی سدهٔ دهم هجری و همدوره با پادشاهی شاه طهماسب یکم صفوی بود. شغل اصلی محتشم بزازی و شَعربافی بود و تمام عمر خود را در کاشان زیست. محتشم از پیروان مکتب وقوع و از مهمترین شاعران مرثیهسرای شیعه است. ترکیببند «باز این چه شورش است که در خلق عالم است» معروفترین مرثیه برای کشتگان واقعه کربلا در ادبیات فارسی است. وی در شاهدبازی نیز ید طولایی داشت و حکایات شاهدبازی خود را به نظم و نثر درآوردهاست که مهمترین آنها رساله جلالیه در وصف شاطر جلال معشوق مذکر اوست که از ۶۴ غزل و شأن نزول هر غزل و شرح اشعار به نثر تشکیل میشود.[۱]
زندگینامهکمالالدین علی محتشم کاشانی دارای لقب شمس الشعرای کاشانی شاعر ایرانی در آغاز سده ده هجری و هم دوره با پادشاهی شاه طهماسب صفوی در کاشان زاده شد، بیشتر دورانزندگی خود را در این شهر گذراند و در همین شهر هم در ربیع الاول سال ۹۹۶هجری درگذشت و محل دفن او بعدها مورداحترام مردم قرار گرفت.نام پدرش خواجه میراحمد بود. کمال الدین در نوجوانی به مطالعه علوم دینی و ادبیمعمول زمان خود پرداخت و اشعار شعرای قدیمی ایران را به دقت مورد بررسی قرارداد. شعرهای او درباره رنج و درد امامان شیعه است و بیشتر جنبه ایدئولوژیک برای پادشاهی صفویان را داشت. موضوعات مرتبط: برچسبها:
شیخالاسلام ابواسماعیل عبدالله بن ابیمنصور محمد (زادهٔ ۳۹۶ ه. ق. / ۱۰۰۶ م. درگذشتهٔ ۴۸۱ ه. ق. / ۱۰۸۸ م.) معروف به «پیر هرات» و «پیر انصار» و «خواجه عبدالله انصاری» و «انصاری هروی»، دانشمند و عارف بود. وی از اعقاب ابوایوب انصاری است که صحابهٔ پیغمبر بود. مادرش از مردم بلخ بود و عبدالله خود در هرات متولد شد و از کودکی زبانی گویا و طبعی توانا داشت چنانکه شعر فارسی و عربی را نیکو میسرود و در جوانی در علوم ادبی و دینی و حفظ اشعار عرب مشهور بود و مخصوصاً در حدیث قوی بود و امالی بسیار داشت و در فقه روش امام حنبل را پیروی میکرد. وی در تصوف از استادان زیادی تعلیم گرفت ودو بار به دیدار شیخ ابوالحسن خرقانی شتافت و این دیدارها تاًثیر زیادی در روحیات و منش وی داشتهاست. محل اقامتش بیشتر در هرات بود و در آنجا تا پایان زندگانی به تعلیم و ارشاد اشتغال داشت. انصاری شعر میسرود ولیکن بیشتر شهرت وی به جهت رسالات و کتب مشهوری است که تألیف کردهاست و از آن جملهاست ترجمهٔ املاء طبقاتالصوفیهٔ سلمی به لهجه هروی و تفسیر قرآن که اساس کار میبدی در تألیف کشفالاسرار قرار گرفتهاست. از رسائل منثور او که به نثر مسجع نوشته مناجاتنامه، نصایح، زادالعارفین، کنزالسالکین، قلندرنامه، محبتنامه، هفتحصار، رسالهٔ دل و جان، رسالهٔ واردات و الهینامه را میتوان نام برد.
کودکی و نوجوانی " چهارساله بودم که به دبیرستان شدم و نه ساله املاء مینوشتم وشعر میگفتم، چهارده ساله بودم که مرابه مجلس نشاندند ودیگران برمن حسد میکردنددوران نوجوانی را بدلیل کوچ پدرش به بلخ، بدون سرپرستی پدر بود. وی تحت سرپرستی صوفی نامدار شیخ عمو پرورش یافت. سپس نزد استادانی چون یحیی ابن عمار و طاقی سجستانی بتعلیم قرآن وحدیث ادامه داد. وقتی سلطان مسعود غزنوی ولیعهد و حاکم هرات بود وی دوازده ساله بود. خواجه دو بار عزم سفر حج نمود یکبار از ری و بار دیگر تا بغداد سفر کرده و بازگشت در این سفرها بود که به دیدار شیخ ابوالحسن خرقانی موفق گردید. شیخ میگفت " پروردگار چه در حجاز و چه در خوارزم حاضر است. "[۲] یکبار نیز با ابوسعید ابوالخیر دیدار و مباحثه داشتهاست. موضوعات مرتبط: برچسبها:
موضوعات مرتبط: برچسبها:
آغازیان ساختمان بدنی ساده دارند و به علت کوچکی فقط با میکروسکوپ دیده می شوند. بعضی مانند باکتری فقط یک سلول دارند و بعضی دیگر پر سلولی هستند. آغازیان به شکل زیر طبقه بندی شده اند: موضوعات مرتبط: برچسبها:
موضوعات مرتبط: برچسبها:
در آکواریوم ماقبل تاریخ موجودات ترسناک کم نبودند. یکی از این موجودات "Liopleurodon" نام دارد. در مورد گونه اصلی و طول این موجود هنوز هم میان محققان اختلافاتی وجود دارد. به نظر می رسد این ماهی بین 6 تا 10 متر طول داشته و البته بیشتر سر آن از دندان های تیز تشکیل شده بوده است. این موجود برای اولین بار در اعماق دریای نیوزیلند یافت شد و فیزیک خاص او توجه بسیاری از دانشمندان به آن جلب کرد. Mauisaurus گردنی به طول 14 متر داشته و این در حالی است که کل بدن او تنها 20 متر بوده است. با این گردن این موجود در میان حیوانات با گردن دراز اول میشود. یکی از ترسناکترین موجودات دریا Dunkleosteus است به گونه ای که شاید دایناسورها نیز در آن زمان از او می ترسیدند. این موجود که نزدیک به 10 متر طول داشته است به جای دندان استخوان های بسیار تیزی در دهان داشته است. دانشمندان محاسبه کرده اند که فشاری که آرواره های Dunkleosteus می توانسته است وارد کند هم سطح با خطرناکترین دایناسورها است. نکته جالب دیگر در مورد آرواره های این حیوان سرعت باز و بسته شدن آن است. این موجود می توانسته است در یک پانزدهم ثانیه دهانش را باز و بسته کند. موجود ترسناک بعدی یک دایناسور با فیزیکی بسیار عجیب است. این دایناسور که شباهت زیادی با ماهی ها ندارد از جمله کوتاه گردن ها به شمار می رود. طول کل بدن این موجود نزدیک به 15 متر بوده است اما دندان های ترسناک آن نزدیک به 28 سانتی متر طول داشته است. تحقیقات نشان می دهد که این موجود در مناطق استرالیا زندگی می کرده و می توانسته یک انسان را به طور کامل ببلعد. سر این موجود به تنهایی نزدیک به 3 متر طول داشته است. یکی از گونه های اولیه کوسه ها موجوداتی با آرواره های بسیار عجیب بودند. ارواره پایینی این کوسه از تعداد بیشماری دندان تشکیل شده و هر طعمه ای را می توانست در یک لحظه از بین ببرد. محققان فکر می کنند که این موجود از انقراض بزرگ جان سالم بدر برده است و شاید همچنان در اعماق اقیانوس ها حکمرانی می کند. نهنگ ها و وال ها، هنوز در اقیانوس ها دیده می شوند اما پدر بزرگ آن ها در سال های بسیار دور منقرض شده است. این موجود به قدری بزرگ بوده است که می توانسته یک وال بالغ را به راحتی ببلعد. همچنین دندان های 35 سانتی متری آن را هیچ موجود دیگری در دنیا ندارد. سر این موجود 4 متر طول داشته است و فیزیک کلی آن مشابه وال های امروزی بوده است. موضوعات مرتبط: برچسبها: تاریخچه ی زمین
زمین شناسان با استفاده از آثاری که از گذشته به دست آورده اند، به اطلاعات زیادی پی برده اند. انسان ها با مطالعه سنگ های رسوبی، آب و هوا، محل دریاها، خشکی ها و نوع گیاهان و جانوران که از بین رفته اند، اطلاعاتی به دست آورده اند.
فسیل:
تاریخچه جانداران: تغییر خشکی ها و دریاها:
موضوعات مرتبط: برچسبها:
موضوعات مرتبط: برچسبها:
غضنفر سربازیش تموم میشه، وقتی كارت پایان خدمتشو بهش میدن، نگاه میكنه میگه: ای بابا، من كه ازینا چهارتا دارم. ---- کرم ابریشم قرص اکس مصزف می کنه بافتنی می بافه!! ---- فالگیر: فردا شوهرتون میمیره! ---- چرا مغز مردها گرونتر از مغز زنهاست؟ ---- بیماری نرد دكتر در مطب رفت و دكتر از او خواست وضع و حال خود را بیان كند. بیمار گفت: آقای دكتر حالم خیلی بد است .مدام احساس می كنم ضرباتی مانندچكش به مغزم كوبیده می شود . معده ام آنقدر سوزش دارد كه مثل آن است كه میخ طویله به جدارش می كوبند. زانوهایم آنقدر درد می كند كه گویی با اره آهن بری دارند مفاصل آن را قطع می كنند. در این موقع دكتر لحظه ای به فكر فرو رفت و گفت : این طور كه شما می گویید این مرض نیست بلكه در وجود شما یك دكان آهنگری افتتاح شده است! ---- كامپیوترها به چهار دلیل دخترن: ---- یه تریاکی تو پیغامگیر تلفونش ضبط کرده بود هشتم ولی خشتم! ---- غضنفر قرص خواب نصفه می خوره یه چشمشو می بنده.! ---- مرغه باخروس میرن بقالى. مرغه میگه تخم مرغ دارى؟ بقال میگه چرا خودت تخم نمیزارى. مرغه میگه آخه ما هنوز نامزدیم جیگر. ---- یه نفر داشته توی دریا غرق میشده، بلند بلند داد میزده: كمك، من شنا بلد نیستم! غضنفر داشته رد میشده میگه: حالا منم تنیس بلد نیستم، باید داد بزنم؟ ---- خواننده تو عروسی میگه: خانوما، آقایون، دستا بالا، میخواهیم بریم بندر! غضنفر داد میزنه: كجا؟ ما تا شام نخوریم هیچجا نمیریم! ---- یه روز سه تا دیوونه رو می اندازن تو یه اتاق دو تاشون مى رقصن، یکیشون هم میگه: سبز - آبى - قرمز ازش می پرسن چرا این جورى می گى؟ میگه من رقص نورم! موضوعات مرتبط: برچسبها:
موضوعات مرتبط: برچسبها:
اگر در محل زندگي شما چاه كنده باشند، حتماً ديده ايد كه از داخل آن خاك و سنگ بيرون مي آورند. اين چاه خيلي عميق نيست. اما چاهي كه براي به دست آوردن نفت مي كنند، چند صد متر عمق دارد. ولي هنوز تا مركز زمين فاصله بسيار زيادي دارد. فاصله سطح زمين تا مركز آن حدود 6400 كيلومتر است. دانشمندان حدس مي زنند كه تخم مرغ با زمين ما مشابهت دارد. تخم مرغ سه لايه به نام هاي پوسته، سفيده، و زرده دارد. زمين هم سه لايه دارد: پوسته، گوشته و هسته.
موضوعات مرتبط: برچسبها: خاك براي كشاورزي لازم است. زيرا مواد معدني لازم را به گياه مي دهد. گياهان مواد معدني را از خاك مي گيرند و همراه آبي كه از ريشه بالا مي رود به اندام هاي خود مي رسانند. موضوعات مرتبط: برچسبها: وقتي جسمي را مي كشيم يا حركت مي دهيم، به آن نيرو وارد مي كنيم و بدون وارد كردن نيرو، نمي توانيم اجسام را به حركت در آوريم. تعداد نيرويي كه براي انجام كارها ي مختلف صورت مي گيرد با هم فرق دارد. موضوعات مرتبط: برچسبها:
مواد تغيير مي كنند:
موضوعات مرتبط: برچسبها: تمام چيزهاي غير زنده اي كه در اطراف ما هستند، ماده نام دارند. بعضي از مواد مانند چوب و سنگ شكل ثابتي دارند. موادي كه در دماي معمولي شكل آنها تغيير نكند، جامد هستند. موادي كه به شكل ظرف خودشان در آيند مايع هستند و موادي كه در فضا پخش مي شوند و با چشم ديده نمي شوند گاز هستند. موضوعات مرتبط: برچسبها:
نور خورشيد پرتوهاي خورشيد از امواج بسيار سريع الكترومغناطيسي تشكيل شده است. تعداد نوسانهاي موج الكترومغناطيسي در هر ثانيه، تعيين كننده رنگ نور است. در بين رنگهايي كه ما مي بينيم، بنفش بيشترين نوسان و قرمز كمترين نوسان را در هر ثانيه دارد. ما نميتوانيم پرتوهايي را كه نوسان آنها در هر ثانيه كمتر از نور قرمز است ببينيم، اما گرماي آنها را احساس ميكنيم. فاصله خورشيد تا زمين 150 ميليون كيلومتر است. نور خورشيد به طور مستقيم حركت ميكند، در انبار يا جاي تاريك كه نور خورشيد از سوراخ كوچكي به درون آن ميتابد، مي بينيم كه نور به طور مستقيم ميتابد و زماني كه چراغ قوهاي را در يك اتاق تاريك به طرف سقف ميگيريم و آن را روشن ميكنيم ميبينيم كه نور به طور مستقيم به سقف ميتابد. نور خورشيد تمام رنگها را در بر دارد. از تركيب تمام رنگها با هم، نور سفيد به وجود ميآيد. اجسام سفيد تمام رنگهاي نور را باز ميتابانند. چيزهاي سياه رنگ همه رنگهاي نور را جذب ميكنند، چيزهايي كه قرمز هستند مانند فلفل قرمز، همه رنگها به جز نور قرمز را جذب و نور قرمز را بازميتابانند. نور از موادي مانند شيشه، آب صاف و بعضي از پلاستيكها به خوبي ميگذرد.
چرا آسمان به رنگ آبي ديده ميشود؟ هنگامي كه نور با قطرههاي بسيار ريز آب در ابرها برخورد ميكند در جهتهاي مختلف پراكنده ميشود، مقداري از نور به فضا باز ميگردد و مقدراي به زمين ميرسد، به همين دليل روزهاي ابري به روشني روزهاي آفتابي نيست. نور تقريباً به وسيلهي همه چيزهايي كه در سر راه آن قرار دارد و با آنها برخورد ميكند پراكنده ميشود. حتي هوا هم، نور را پراكنده ميكند. هوا پرتوهاي نور آبي را پراكنده ميسازد، اما رنگهاي ديگري را كه در نور خورشيد است پراكنده نمي كند، به همين دليل آسمان به رنگ آبي ديده ميشود.
چرا خورشيد در نزديكي افق اغلب سرخرنگ ديده ميشود؟ رنگهايي كه شما گاهي به هنگام طلوع و غروب خورشيد ميبيند به وسيله گرد و غبار، دود يا ذرات آب كه سيب پراكنده شدن نور در جهتهاي مختلف ميشوند به وجود ميآيند. وقتي كه خورشيد به افق نزديك ميشود نور آن بايد بيش از يكصد كيلومتر را در هوا بپيمايد تا به زمين برسد. در اين حالت مقدار كمي دود ميتواند نور خورشيد را تغيير دهد. رنگهاي آبي و سبز نميتوانند از هواي دودآلود بگذرند و باز ميگردند، اما نور قرمز ميتواند عبور كند به همين دليل خورشيد در نزديكي افق اغلب سرخرنگ ديده ميشود.
سايهها معمولاً روزهاي ابري در خارج از اتاق، سايه ديده نميشود چون ابرها نور خورشيد را پراكنده ميكنند. بنابراين به جاي آنكه نور به طور مستقيم از خورشيد به زمين برسد، از جهتهاي بسيار گوناگون به ما ميرسد. به همين جهت سايههاي مشخصي وجود ندارد. اگر دست خود را مقابل لامپي روشن بگيريم سايه آن روي ديوار ميافتد و لبههاي سايه به طور كامل مشخص نيست چون لامپ بزرگ است. اما شعله شمع كوچكتر است در نتيجه لبههاي سايه مشخصتر ميشود. از آنجايي كه خورشيد فاصله زيادي با ما دارد بايستي دست خود را ميليونها كيلومتر به خورشيد نزديك كنيم تا سايه آن بزرگ شود. اگر هوا كاملاً عاري از هر گونه ذرات ريز و گرد و غبار بود، چشمهاي ما قادر نبود نور را ببيند، اما كوچكترين ذراتي كه در هوا شناور است ميتواند نور را در جهات مختلف پراكنده كند و سبب شود كه نور به چشم ما برسد و ما آن را ببينيم. قسمت روشني از نور خورشيد، هشت برابر روشنتر از سايه هستند.
نور شب حتي در نيمه شب هيچ گاه كاملاً تاريك نميشود. ستارگان نور كافي را براي بسياري از جانوران، شكارچيان شب، فراهم ميآورند. جغدها، روباهها و گوركنها ميتوانند در تاريكي ببينند. در شبهاي ابري، نور ناشي از چراغهاي شهرها و روستاها پس از برخورد با سطح زيرين ابرها به طرف زمين بازمي گردد و سبب ميشود كه نسبت به شبهايي كه هوا صاف است، بهتر بتوانيم راه خود را تشخيص دهيم. بعضي از جانوران و گياهان، در تاريكي از خود نور توليد ميكنند. نور آنها به وسيله مواد شيميايي به وجود ميآيد. نوري كه اين گياهان و جانوران توليد ميكنند، برخلاف نور لامپ، سرد است.
چوبهاي شبنما در پاييز، نوعي قارچ سمي قهوهاي رنگ روي كندههاي پوسيده درختان رشد ميكنند كه شبكهاي از تارهاي سفيد رنگ را درون چوب به وجود ميآورند، اگر كندهاي كه درونش از اين نوع قارچ وجود دارد شكافته شود، قسمتهايي از آن نوراني ميشود. شب هنگام، تركيب اكسيژن با مواد شيميايي كه در اين قارچ وجود دارد، سبب مي شود كه نور سبزرنگي از آن منتشر شود.
كرمهاي شب تاب كرم شب تاب ماده، از خود نور سبزرنگي منتشر ميكند تا كرم نر را به سوي خود جذب كند. بدن كرمهاي شب تاب داراي مواد شيميايي ويژهاي است كه ميتوانند نور توليد كنند.
نور ماه گر چه ماه در شب كاملاً درخشان به نظرميآيد، اما خوب است بدانيد كه از خود هيچ نوري ندارد. سطح ماه كاملاً از سنگ و غبار پوشيده شده است. اين بيابان را خورشيد تابان روشن ميكند، بنابراين مهتابي كه ما ميبينيم در حقيقت نور خورشيد است كه بازتابيده شده است. براي اينكه پي ببريد ماه چگونه نور خورشيد را بازميتاباند، براي يك لامپ سايباني با يك ورقه فلزي درست كنيد و لامپ را در مقابل ديوار، طوري روشن كنيد كه سايه آن روي ديوار بيفتد. حالا يك صفحه سفيد را در فاصله تقريباً 30 سانتيمتري، جلوي لامپ بگيريد. صفحه كاغذ، نور لامپ را به سوي ديوار بازميتاباند، هنگامي كه ماه به شكل هلال باريكي ديده ميشود، گاه ميتوان بقيه ماه را به صورت خيلي كم رنگ ديد. هلال به صورت نور مستقيم خورشيد به وجود ميآيد. در حالي كه بقيه ماه كه خيلي كم رنگ ديده ميشود، از طريق نور خورشيد كه از سطح زمين به سمت ماه تابيده شده، ديده ميشود.
روشنايي شمع، لامپ الكتريكي و خورشيد از خود نور منتشر ميكنند، نور از چشمه نور در همه جهات به طور مستقيم حركت ميكند. نوري كه از چشمه نور منتشر ميشود هر چه از آن دورتر شود ضعيفتر ميگردد. تصور كنيد كتابي را در اتاقي ميخوانديد كه در آن فقط يك شمع روشن بود، اگر فاصله خود را از شمع 2 برابر ميكرديد، نوري كه از شمع به شما ميرسيد يك چهارم ميشد. اما اگر فاصله خود را تا شمع نصف ميكرديد، نوري كه از شمع به شما ميرسيد چهار برابر ميشد. نور خورشيد هم به همين ترتيب عمل ميكند. خورشيد از زمين تقريباً چهار برابر درخشانتر ديده ميشود تا از مريخ چون فاصله مريخ تا خورشيد تقريباً دو برابر فاصله زمين تا خورشيد است.
آينه و بازتاب بيشتر نوري كه به اجسام برخورد ميكند مثل توپي كه به ديوار ميخورد بازميگردد، اين خاصيت نور را بازتاب ميگوييم. هر جسم مقداري از نوري را كه با آن برخورد ميكند، باز ميتاباند. مقداري از اين نور بازتابيده به چشم ما مي رسد و به همين سبب است كه ما ميتوانيم اجسام را ببينيم. اگر سطح جسم زبر باشد نورهاي بازتابيده در جهتهاي گوناگون پراكنده ميشوند. اما اگر سطح جسم صاف و صيقلي باشد مانند آينه عمل ميكند. تصويري كه در آينه ايجاد ميشود، نتيجه بازتاب مستقيم نور است. ما براي ديدن تصوير خود از آينه استفاده ميكنيم. راننده براي ديدن پشتِ ماشين خود و دندان ساز براي ديدن پشت دندان از آينه استفاده ميكند. همه آينهها تخت نيستند، بعضي از آنها گود و بعضي برآمده هستند. آينه گود را آينه كاو و آينه برآمده را آينه كوژ ميناميم. در آينههاي گود يا كاو، تصوير خود را بزرگتر و در آينههاي برآمده يا كوژ تصوير خود را كوچكتر ميبينيم.
از منظر چشم ماهي سطح زيرين آب، نور را بهتر از روي آن بازميتاباند. اما اين سطح فقط درمواقعي نور را بازميتاباند كه از يك زاويه خاص به آن نگاه كنيم. اگر به طور مستقيم به سطح آب نگاه كنيم ميتوانيم درون آن را ببينيم. ماهيان كه از درون آب به بالا نگاه ميكنند، فقط يك دايره از آسمان را در بالاي سر خود ميبينند. در اطراف اين دايره، سطح آب كاملاً مثل يك آينه عمل ميكند.
تصاوير بر سطح آب سطح آب ساكن آبگير، مانند آينه عمل ميكند. سطح آب فقط قسمتي از نوري را كه بر آن ميتابد بازميتاباند، به همين دليل تصاويري را كه در آب ديده ميشوند، تيرهتر از خود شئ به نظر ميآيند. وقتي آب موج برميدارد، تصاوير كج ومعوج ميشوند. انحناي امواج سبب مي شود نور در جهتهاي مختلفي بازتابيده شود، بدين ترتيب تصوير اجسام در آب از يك طرف كشيده و از طرف ديگر فشرده ميشود و حالت نامنظم پيدا ميكند.
عدسي عدسي جسمي شفاف است كه بعضي از آنها به شكل عدس هستند. اين گونه عدسيها را كه لبه نازك و شكم ضخيم دارند عدسيهاي كوژ ميگويند. عدسي كوژ، اجسام را بزرگتر نشان ميدهند. ذرهبين يك عدسي كوژ است. با ذرهبين تصوير اجسام را بزرگتر ميكنيم. بعضي ديگر از عدسيها لبه ضخيم و شكم نازك دارند، اين گونه عدسيها را عدسيهاي كاو ميگويند. عدسيهاي كاو، تصوير اجسام را كوچكتر نشان ميدهد. عدسي مانند منشور است. فقط به جاي اينكه سطح آن صاف و مسطح باشد، خميده است. نور هنگام ورود و خروج از عدسي تغيير جهت ميدهد، همان طور كه در مورد منشور عمل ميكرد. عدسيها در صورتي كه كوژ (همگرا ـ محدب) باشند، نور را در يك نقطه متمركز ميكنند. در صورتي كه كاو (واگرا ـ مقعر) باشند، نور را پخش و گستردهتر ميكنند. وقتي نوري از يك نقطه بيايد و از يك عدسي كوژ عبور كند در نقطهاي ديگر متمركز شود، عدسي تصوير واضحي را در كانون به وجود ميآورد. اگر جسم در فاصله دوري از عدسي قرار داشته باشد، تصوير آن را در فاصلهاي از عدسي تشكيل ميشود كه به آن فاصله كانوني ميگويند. عدسيهاي ضخيم با سطوح خميده داراي فاصله كانوني كوتاهي هستند اما عدسيهاي نازك و سطوح كمي خميده مانند عدسي عينك، فاصله كانوني بلندتري دارند.
عدسيهاي طبيعي هر جسم شفافي كه سطح آن خميده باشد، مانند عدسي عمل ميكند. شما ميتوانيد تصوير كوچك و وارونه گلي را كه پشت قطره باران وجود دارد در تصوير ببينيد. تصوير شعله شمع كه به وسيله عدسي ايجاد شده از خود شعله بزرگتر و وارونه است. تصوير شعله به اين دليل وارونه است كه پرتوهايي كه از بالا و پايين شعله ميآيند، هنگام عبور از عدسي يكديگر را قطع ميكنند و در واقع جايشان را با هم عوض ميشود. هر يك از چشمهاي ما يك عدسي دارد، عدسي چشم از شيشه ساخته نشده بلكه از جسمي نرم، مانند سفيده تخم مرغ ساخته شده است. عينكهايي كه بعضي از مردم براي بهتر ديدن به چشم ميزنند نيز نوعي عدسي دارد. دوربينها و ميكروسكوپها هم عدسي دارند. بعضي از آنها از چند عدسي گوناگون درست شدهاند.
عدسيهاي آبي حتماً لازم نيست عدسيها كروي باشند. امواج آب، سطوح خميدهاي دارند و ميتوانند نور را به صورت منظرهاي مواج بر كف استخر متمركز سازند. چراغ برقي بيشتر مردم خانه خود را با چراغ برقي روشن مي كنند. نور چراغ برقي از لامپ توليد ميشود. لامپ از يك حباب شيشه ساخته شده است. درون لامپ يك سيم بسيار نازك وجود دارد. وقتي كه برق از اين سيم نازك ميگذرد سيم را داغ ميكند. سيم آن قدر داغ ميشود كه ميدرخشد و نور ميدهد. لامپ از نوعي گاز پر شده است، اين گاز نميگذارد كه سيم نازك لامپ زود بسوزد. بعضي از چراغهاي برقي به شكل لولهاي دراز ساخته شدهاند. اين لوله از نوعي گاز پر شده است. درون اين لوله با يك نوع رنگ مخصوص پوشيده شده است. وقتي كه برق وارد اين لوله ميشود پوشش رنگي لامپ به درون لامپ درخشان ميشود و از درخشيدن رنگ، نور به ما ميرسد.
انواع ديگر نور تا اينجا ديديم كه خورشيد، انواع چراغ برقي، چراغ نفتي، چراغ گازي، شمع، نور ميتابانند. بعضي از حيوانات هم مانند كرم شب تاب در تاريكي ميدرخشد. از تخم كرم شبتاب و نوزاد اين جانور هم نور بيرون ميتابد. بدن بسياري از ماهيها كه در ته درياها زندگي ميكنند نور ايجاد ميكند. بعضي از سنگها و بعضي از رنگها هم در تاريكي ميدرخشند از اين رنگها براي ساعتهاي شبنما استفاده ميشود. عقربهها و شمارههاي ساعتهاي شبنما در تاريكي ديده ميشوند. چشم ما بعضي از انواع نور را نميتواند ببيند، يكي از اين نورها پرتوهاي ايكس است كه با چشم ديده نميشوند، اما پزشكان با اين نور از استخوانهاي بدن ما عكس ميگيرند. چشم ما با چشم خود چيزها را مي بينيم و براي ديدن هميشه مقداري نور لازم است. در مركز چشم بخش سياه رنگي به نام مردمك چشم وجود دارد. مردمك روزنهاي است كه نور از آنجا وارد چشم ميشود. اگر در جايي باشيم كه نور كم باشد، مردمك كاملاً باز ميشود تا نور بيشتري به چشم برسد و اگر در جايي باشيم كه نور زياد باشد، مردمك تنگ ميشود تا نور كمتري وارد چشم شود. بخش رنگي چشم را عنبيه ميگويند. در پشت عنبيه و مردمك چشم يك عدسي جاي دارد. اين عدسي نرم و شبيه سفيده تخممرغ است. انسانها و بيشتر جانوران دو چشم دارند. بيشتر عنكبوتها هشت چشم ساده دارند. مگسها و حشرههاي ديگر دو چشم بزرگ در دو طرف سر خود دارند، اما هر چشم مگس از هزاران چشم كوچك ساخته شده است كه هر يك از آنها يك عدسي دارد. اين گونه چشم را چشم مركب مينامند. عنكبوتها و حشرهها با انكه چشمهاي زيادتري دارند، نميتوانند مثل ما چيزها را به خوبي ببينند.
ديدن رنگها ما با چشمهايمان بسياري از رنگهاي گوناگون را ميتوانيم ببينيم. اما بسياري از جانوران مثل سگ، گربه، موش، خرگوش نميتوانند رنگهايي را كه ما ميبينيم، ببينند. آنها همه چيزها را سياه و سفيد يا خاكستري ميبينند. جانوراني كه خودشان رنگ درخشاني دارند، تقريباً ميتوانند رنگها را ببينند. پرندگان، پروانهها، مارها، مارمولكها، و ديگر خزندگان رنگها را ميبينند، اما بعضي از اين جانوران نميتوانند تمام رنگهايي را كه ما ميبينيم، ببينند.
رنگين كمان چگونه به وجود ميآيد؟ وقتي قطرههاي باران بر سر راه نور آفتاب قرار ميگيرند، مانند منشوري عمل ميكنند. رنگهاي مختلف نور به صورت نوار خيلي باريكي از هر قطره آب بيرون ميآيند. ما فقط رنگهايي را ميتوانيم ببينيم كه به طور مستقيم ميآيند، اين پرتوها بايد نسبت به پرتوهايي كه از نور خورشيد ميآيند زاويه ْ41 داشته باشند. بعضي از شكلهاي شيشهاي نيز نور سفيد را به صورت رنگهاي رنگين كمان درميآورند. در حبابهاي صابون و جادههاي مرطوبي كه نفت ريخته شده است رنگهاي رنگين كمان ديده ميشود. وقتي آب به وسيله آبپاش يا فواره پاشيده ميشود و نور به آن ميتابد، رنگين كمان ايجاد ميشود. رنگهاي رنگين كمان كه روي حباب مايع ظرفشويي شكل ميگيرند به وسيله منشور ايجاد نشدهاند. پوسته حباب لايه بسيار نازكي از آب است كه موجب تداخل امواج نور ميشود و رنگهاي رنگين كمان را به وجود ميآورد. نور خورشيد ميتواند رنگهاي درخشاني را در قطرههاي شبنم كه مانند منشور عمل ميكند به وجود آورد.
ديدن رنگين كمان براي اينكه بتوانيم يك رنگين كمان را در آسمان ببينيم لازم است زاويه پرتوهاي نوري كه از خورشيد به محل رنگين كمان ميرسند 41 درجه باشد. بنابراين هنگامي كه خورشيد در فاصله دورتر در آسمان قرار دارد، رنگين كمان بايد روي زمين ديده شود نه در آسمان. رنگين كمان دايره كاملي است كه ما فقط قسمتي از آن را در آسمان قرار دارد ميتوانيم ببينيم. اگر هنگام به وجود آمدن رنگين كمان، در آسمان سوار هواپيما باشيم، اين امكان وجود دارد كه بتوانيم تمام ان را به شكل دايره كامل مشاهده كنيم. همه رنگها (قرمز ـ نارنجي ـ زرد ـ سبز ـ آبي ـ نيلي ـ بنفش) در رنگين كمان ميتوان ديد.
رنگين كمان تار عنكبوت رشتههاي تار عنكبوت هم مانند منشور، نور را به رنگهاي تشكيل دهنده آن تجزيه ميكند.
رنگهاي اصلي نور رنگ سبز، آبي، سرخ رنگهاي اصلي نور هستند. رنگهاي اصلي را ميتوان با هم مخلوط كرد و هر رنگ ديگري را از آنها ساخت. از مخلوط نور آبي و سبز، نور فيروزهاي به وجود ميآيد. از مخلوط نور آبي و نور سرخ، رنگ سرخابي توليد ميشود. مخلوط نور سبز و نور سرخ، نور زرد به وجود ميآيد. از مخلوط نورهاي سبز و سرخ و آبي، نور سفيد حاصل ميشود. اتومبيل سفيد در مخلوطي از نورهاي سرخ و سبز، زرد ديده ميشود.
رنگهاي اصلي نقاشي رنگ سرخ ـ زرد و آبي رنگهاي اصلي نقاشي هستند. اگر سه رنگ اصلي نقاشي يعني رنگهاي سرخ و زرد و آبي را با هم مخلوط كنيم، رنگ قهوهاي توليد ميشود. از مخلوط رنگهاي زرد و آبي، رنگ سبز توليد ميشود و از مخلوط سرخ و آبي، رنگ ارغواني به وجود ميآيد.
رنگهاي جانوران رنگهاي جانوران هميشه ويژگي منحصر به فردي براي آنها به شمار ميآيد. بسياري از جانوران به رنگهاي محيط اطراف خود هستند و به همين دليل مشاهده آنها مشكل است، به اين كار استتار ميگويند. رنگهاي روشن بعضي از جانوران به عنوان نشانه و علامت به كار ميرود و معمولاً براي آن است كه جانوراني كه از همان نوع هستند آن را ببينند. بعضي از ماهيها از رنگ خود براي هشدار به ماهيهاي نر ديگر و دور نگه داشتن آنها از قلمرو خود استفاده ميكنند. رنگ بعي از حشرات مانند زنبور، كفشدوزك به پرندهها هشدار ميدهد كه اين حشرات براي خوردن مناسب نيستند.
تغيير رنگ جانوران آفتاب پرست، به اميد آنكه همرنگي او با محيط، او را از چشم دشمنان دور نگه دارد، بدون حركت روي صخرهها دراز ميكشد. لكههاي سياه و خاكستري رنگ بدنش موجب ميشود كه ديدن آن بسيار مشكل باشد. اگر حيواني به او نزديك شود درمييابد ناگهان كاملاً به رنگ سياه درميآيد و دهان زرد رنگ خود را ميگشايد، زبان و بدنش را باد ميكند و سعي ميكند تا آنجا كه ميتواند خود را بزرگ و درنده جلوه دهد. آفتاب پرست، ماهي پهن و كبك به راحتي ميتوانند در مدت بسيار كمي چند دقيقه يا حتي چند ثانيه رنگ خود را عوض كنند. در بدن جانوران، سلولهايي وجود دارد كه داراي كيسهاي پر از رنگدانه هستند. به اين كيسهها كروماتوفور ميگويند. تغيير رنگ جانوران با استفاده از اين ياختهها (سلولها) انجام ميگيرند. جانوران ميتوانند اين ياختهها را افزايش دهند تا به صورت لكههاي سياه ديده شوند و رنگ اصلي بدن آنها را بپوشانند. سربازان در ميدان جنگ لباسهايي ميپوشند كه سبب استتار آنها ميشود. تانكها، توپها و كاميونها را معمولاً طوري رنگ ميكنند كه به آساني ديده نشوند.
پرها و پولكها پرهاي پرندگان، پولك ماهيها و بال سوسكها داراي لايه بسيار نازكي بر روي خود هستند كه موجب ميشود كه بعضي از رنگهاي نور بازتابيده ميشوند. براي ديدن اين رنگهاي رنگين كمان يك پر، گاهي لازم است پر را كج كنيد تا بتوانيد از زاويه ديگري آن را مشاهده كنيد. بعضي از خرگوشها، رنگ خاكستري مايل به قهوهاي دارند وقتي كه اين گونه خرگوش در جايي مينشيند و حركت نميكند به يك گلوله خاك شباهت دارد. قرقاولهاي ماده و اردكها رنگ قهوهاي تيره دارند. وقتي آنها در لانه خود آرام مينشينند، از چشم بسياري از دشمنان خود پنهان ميمانند. بعضي از كرمها و ملخها سبز رنگند، آنها را در ميان شاخ و برگ درختان به سختي ميتوان ديد. بالهاي پروانه و بيد از پولكهاي كوچكي پوشيده شدهاند كه به بالها رنگ ميبخشند. بدون اين پولكها، بال آنها مانند مگس، بي رنگ و شفاف است. بيشتر پروانهها، بهخصوص آنها كه آبي يا ارغواني رنگ هستند، داراي پولكهاي رنگينكماني هستند.
رنگهاي گياهان بعضي از انواع انگور وقتي ميرسند به رنگ قرمز درميآيند تا پرندگان دريابند كه آنها آماده خوردن هستند. گياهان بايد به وسيله پرندگان خورده شوند تا بدين ترتيب دانه آنها در اطراف پراكنده شود. گلها، رنگهاي درخشان دارند تا بتوانند زنبورها را به سوي خود جذب كنند. گياهان براي انتقال گرده از يكي به ديگري به وجود زنبورها نياز دارند. رنگ بيشتر گياهان از رنگدانه درست شده است، بنابراين ميتوان رنگدانه گياهان را استخراج كرد و براي رنگسازي از آن بهره گرفت. بسياري از رنگدانهها اگر در معرض نور قرار گيرند به تدريج كمرنگ ميشوند. البته رنگهاي رنگين كماني جانوران به دليل اينكه از مواد شيميايي درست نشدهاند، از بين نمي روند. اين رنگها به وسيله لايه بسيار نازكي كه سبب تداخل پرتوهاي نور ميشوند به وجود ميآيند. تغيير رنگ گياهان رنگ بسياري از قسمتهاي گياهان آرام آرام تغيير ميكند. ميوهها و دانههاي نارس گياهان معمولاً سبزرنگند و به تدريج كه ميرسند زرد، قرمز يا سياه رنگ ميشوند. ميوههاي قرمز و سياه داراي رنگدانههاي قوي هستند و به وسيله آنها ميتوان رنگ ساخت و رنگرزي كرد.
جويندگان نور نور عامل حيات و زندگي گياهان است. بدون نور، گياهان خيلي زود پژمرده ميشوند و ميميرند. گياهان به نور نياز دارند. در محيطهاي تاريك، گياهان به سمت نور رشد ميكنند. گر چه گياهان چشم ندارند، اما ياختههايي كه تاريكي يا سايه قرار دارد، خيلي سريعتر از ياختههايي هستند كه در نور قرار دارند رشد ميكنند. اين رشد نامتقارن گياه، ساقه را كج ميكند و به سوي نور متمايل ميسازد. بعضي از گياهان با به حركت درآوردن ساقه خود، نور خورشيد را دنبال ميكنند، يعني با حركت خورشيد در طول روز در آسمان، ساقه آنها نيز به صورتي حركت ميكند كه هميشه روي آنها به طرف خورشيد باشد.
مسابقه نور گياهان فقط براي مدتي كم ميتوانند در تاريكي رشد كنند. آنها در اين مدت از مواد غذايي ذخيره شده در ريشه خود استفاده ميكنند. جوانههاي زرد رنگ پيچك زميني در تاريكي در پشت تنه درخت رشد كردهاند و ساقهاي نازك اما دراز پيدا كردهاند، گويي براي ديدن به نور با هم مسابقه گذاشتهاند.
نور يا تاريكي بعضي از جانداران كوچك نيز درست مانند گياهان به نور احتياج دارند. اين موجودات كوچك، سبز رنگ هستند و در آب زندگي ميكنند. وقتي كه نور آفتاب بر آب ميتابد، آنها به طرف سطح آب ميآيند از نور خورشيد استفاده كنند. گروه ديگري از جانوران از نور ميگريزند و خود را پنهان ميكنند مانند خر خاكي معمولاً شب فعال است و به سمت يك جاي تاريك پناه ميبرد.
در جستجوي آسمان گياهان برگهاي خود را نيز به سمت نور حركت ميدهند. اگر در فصل تابستان در زير يك درخت برگدار دراز بكشيم و به آسمان نگاه كنيم، خواهيم ديد كه در لابلاي برگها فقط روزنههاي كوچكي وجود دارد كه بتوان آسمان را ديد. اين امر به دليل آن است كه برگهاي گياهان طوري حركت ميكنند كه امكان دريافت نور بيشتري باشد.
منشورها منشور، قطعه شيشهاي شفاف است، زماني كه نور از منشور عبور ميكند جهت حركتش تغيير ميكند. اين تغيير حركت نور، شكست نور ناميده ميشود. وقتي كه نور از سمت ديگر منشور بيرون ميآيد، بار ديگر دچار شكست ميشود. سطح داخلي منشور مانند آينه عمل ميكند. اگر يك نور با زاويهاي مناسب به ديواره داخلي برخورد كند از منشور خارج نميشود بلكه از سطح آن بازتابش ميكند.
تجزيه نور وقتي كه نور خورشيد به منشوري ميتابد بيشتر آن بازتابيده ميشود، قسمتي كه بازتابيده نميشود، تجزيه ميشود و رنگين كماني از رنگها را به وجود ميآورد. دليل اين امر آن است كه هر يك از رنگهاي نور با زاويهاي متفاوت با ديگر رنگها شكسته ميشود. نور آبي بيشتر از همه رنگها و نور قرمز كمتر از همه، شكسته ميشود. قطرههاي باران مانند هزاران منشور، سبب بازتابش و شكست نور ميشود و رنگين كمان را به وجود ميآورد.
تغيير جهت نور نوري كه به درون ظرف شيشهاي پر از آب ميتابد، به يك سمت تغيير جهت ميدهد و وقتي كه از ظرف خارج ميشود بار ديگر جهت آن تغيير ميكند. اين بار تغيير جهت نور، برعكس تغيير جهتي است كه به هنگام ورود داشته است.
موضوعات مرتبط: برچسبها:
موضوعات مرتبط: برچسبها:
خواجه نظام الملک توسی خواجهنظام الملک طوسی در سال ۴۰۸ هجری در شهر طوس خراسان دیده به جهان گشود. پدرش علی ابن اسحاق بردهقانی اشتغال داشته و از یاران محمود سبکتکین به شمار میآمد خواجهنظام الملک نیز در کودکی به همراه پدر به دهقانی پرداخت و همان زمان در نزد وی قرآن را ختم نمود و پس از آن پدرش وی را به کسب علم و دانش و تفقه در مذهب شافعی و استماع حدیث و آموختن لغت و نحو واداشت. وی دارای همتی والا بود خواجه در سنین نوجوانی به خدمت ابو علی ابن شاذان وزیر آلب ارسلان در آمد و به عنوان کاتب به نزد وی خدمت میکرد. ابن شاذان به هنگام وفاتش وی را وصیت نمود که به خدمت سلطان آلب ارسلان در آید و او نیز چنین کرد آلب ارسلان خواجه را به عنوان وزیر خویش برگزید، و او را پدری دلسوز و مهربان میپنداشت و هیچ امری را بدون مشورت وی انجام نمیداد و خلاف امر وی را نمیپسندید پس از اینکه آلب ارسلان لحظات آخر عمرش را سپری مینمود فرزندش ملکشاه را وصیت نمود که در اداره امور حکومتی از رای خواجه عدول نکند و او را پدری دلسوز و مهربان مشفق بداند و ملکشاه نیز پذیرفت و او را در سمت وزارت ابقاء نمود خواجهنظام الملک در عهد وزارت خود خدمات فرهنگی بسیار عظیمی را انجام داد که بدون تردید میتوان گفت که در طول تاریخ سابقه نداشته است. وی علاوه بر رتق و فتق امور مملکتی و حل مشکلات عدیده اجتماعی و اخلاقی و سایر مسائل مملکتی دست به ایجاد و تأسیس مدارس زد که در تاریخ به نام وی و به مدارس نظامیه مشهورند. همان مدارس هستند که سرمشق دانشگاهها شدند و مهمترین آنها عبارتند از نظامیههای بغداد، موصل، نیشابور، بلخ ، هرات، مرو، آمل، گرگان، بصره، شیراز و اصفهان. نهضتی که نظام الملک با ساختن نظامیههای متعدد بوجود آورد به زودی و با سرعت شگفت آوری از طرف تمامی بلاد ایران و بسیاری دیگر از بلاد کشورهای اسلامی دنبال شد بطوری که در قرنهای پنجم و ششم هجری هیچ شهری نبود که در آن مدارس متعدد وجود نداشت باشد. در این مدارس درسهایی چون فقه ، حدیث، تفسیر، علوم ادبی، ریاضیات، طب و حکمت تدریس میشد و همچنین کلیه مدارس دارای کتابخانههایی معتبر بودند و در این مدارس هر دانشجویی حجره خاص خود داشت و مقرری ماهیانه میگرفتند و خوراک و خوابگاه نیز بر عهده دانشگاه بود. خواجهنظام الملک نظامیه نیشابور را برای امام الحرمین ابو المعالی جوینی ساخت که امام الحرمین به مدت ۲۰ سال در آنجا به تدریس اشتغال داشت و شاگردانی همچون امام غزالی را تربیت نمود واز بزرگترین دانشگاههایی که خواجه تأسیس کرد نظامیه بغداد بود که در آن زمان بیش از ۶۰۰۰ دانشجو داشت و در طول تاریخ اساتید برجستهای همچون امام محمد غزالی، سعدی شیرازی، ابواسحاق شیرازی و غیره در آن به امر تدریس اشتغال داشتند. و علاوه بر ساختن دانشگاه ، خواجه خدمات فراوان دیگری همچون آب انبار، گرمابه، بازار، بیمارستانها را به جهانیان عرضه کرد و قرن پنجم را مبدل به شکوفاترین قرون فرهنگی اسلام ساخت. خصوصیات اخلاقی خواجه وی شخصیتی بسیار دلسوز و مهربان و رئوف القلب بود و به اجرای عدالت در میان مردم بسیار مشتاق بود ابن کثیر در البدایة و النهایة نقل میکند که زنی ضعیف و درمانده از خواجه یاری طلبید و خواجه نیز لب به سخن با او را گشود و در کنارش ایستاد تا به مشکلش رسیدگی کند و آن زن نیز مشکلات خود را به خواجه بازگو میکرد پاسبانان خواجه خواستند زن را از کنار خواجه دور نمایند اما خواجه خطاب به آنان فرمود: «شما برای خدمت به چنین انسانهای ضعیف و درماندهای انتخاب شدهاید وگر نه پادشاهان و امراء نیازی به خدمت شما ندارند.»
موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|
|||||||||||||
[ فالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |